دلم...
..:: یاهو ::..
صبح که بیدار شدم...
همه غمباد کرده بودند سر سفره ی صبحانه
از آن هایی که حتما باید با بقیه تقسیمش کنی
حتی به قیمت بیدار کردن یک مرده (خودم)
این هفته هم اسم مامان تو لیست نبود! -
و این یعنی ما فقط به اندازه ی یکی دو هفته دیگه فرصت داریم ...
این وسط فقط من ِ از آش داغ تر تا ظهر یخ غصه ام باز نشد! -
اینقدر که دوباره سه ساعت خوابیدم!
کلی هم خواب بابا رو دیدم که فهمیدم فقط تصویرش خواب بوده و صداش صدای از پشت تلفنش بوده
که می گفت خیلی راحت بوده تو راه!
-----------------------------------------------------------------------
حرف های یکی مثل خودم توی دفتر تجربه ها...
دلم كار كردن ميخواهد، از آن كار كردنها كه غذا خوردن را هم از يادت ميبرد!
دلم درس خواندن ميخواهد، از آن درس خواندنها كه تا صبح پا بندش ميشوي!
دلم سحرخيزي ميخواهد، از آن سحرخيزيها كه با موسيقي و باد خنك اول صبح مغزت را وادار به بيدار شدن ميكني!
دلم شب بيداري ميخواهد، از آن شببيداريها كه تمامش بوي نسكافه ميدهد!
دلم مرتب كردن ميخواهد، از آن مرتب كردنها كه ميزت را و مغزت را خلوت ميكند!
دلم ياداشت كردن كار در دفترچه روزانه ميخواهد، با يك عالمه علامت ü در كنارش!
دلم متعهد بودن ميخواهد . . . دلم نپيچاندن ميخواهد . . .دلم On Time بودن ميخواهد . . .
چقدر دلم براي زندگي تنگ شده است!
يه بند برای خودت درست کن وقتی که فکر می کنی خيلی رها شدی. مثلا يه تحقيق کامل راجع به ...( به تعداد آدم ها دنيا موضوع جذاب وجود داره برای تحقيق کردن) فکر کنم حست الان اين باشه راجع به کامنتم
ديگه دلت چی می خواد ها ها
دل من نصفشم نمی خواد همه چی خواه
من فقط: قلبم خون ميخواهد. مغزم عقل ميخواهد. شکمم غذای زيادی می خواهد. لپم جای بزرگ شدن می خواهد. جيبم هم پول می خواهد.
دل منم می خواد کار پروژه فکر دلم می خواد يادم بره که ناهار نخوردم
منم دلم پرواز کردن ميخواد